امروز: دوشنبه 21 آبان 1403
دسته بندی محصولات
بخش همکاران
بلوک کد اختصاصی

معاد در قرآن و روایات

معاد در قرآن و روایاتدسته: معارف اسلامی
بازدید: 37 بار
فرمت فایل: doc
حجم فایل: 40 کیلوبایت
تعداد صفحات فایل: 33

در این مبحث بر آنیم تا پاره ای از مسایل زندگی اخروی و صحنه هایی را كه قرآن و روایات برای انسان پس از رستاخیر ترسیم می كند، مورد بررسی قرار دهیم تأكید قرآن بر معاد دعوت به معاد باوری یكی از ویژگی های ادیان الهی است قرآن كریم آخرین كتاب آسمانی و هدایت كننده ی بشر به سوی عالم نور و رها كننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق كننده ی كتب

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

معاد در قرآن و روایات

در این مبحث بر آنیم تا پاره ای از مسایل زندگی اخروی و صحنه هایی را كه قرآن و روایات برای انسان پس از رستاخیر ترسیم می كند، مورد بررسی قرار دهیم.

تأكید قرآن بر معاد

دعوت به معاد باوری یكی از ویژگی های ادیان الهی است. قرآن كریم آخرین كتاب آسمانی و هدایت كننده ی بشر به سوی عالم نور و رها كننده ی وی از همه ی پلیدی ها و ظلمت ها و تصدیق كننده ی كتب آسمانی پیشین درباره ی رجوع انسان به سوی خداوند به تفصیل سخن گفته است. بی شك پس از دعوت به توحید، مقوله ای به این اندازه مورد تأكید قرار نگرفته است. شواهد ذیل می تواند اهمیّت معاد را از دیدگاه قرآن كریم نشان دهد:

الف ـ كثرت آیاتی كه زندگی آدمی را در برزخ و قیامت توضیح میدهد.

ب ـ معاد باوری از اركان ایمان است زیرا در كنار ایمان به خداوند قرار گرفته است:

«ذلك یوعظ به من كان منكم یؤمن بالله والیوم الآخر.»(بقره / 232)

و انكار آن در ردیف انكار خداوند واقع شده است:

«قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولا بالیوم الآخر.» (توبه / 29)

و از این روست كه دعوت مردم به معاد در سرلوحه ی برنامه ی انبیا بوده است:

«یا معشر الجنّ والانس الم یأتكم رسل منكم یقصّون علیكم آیاتی وینذرونكم لقاء یومكم هذا.» (انعام / 130)

ج ـ خداوند به پیامبر دستور می دهد كه بر وقوع قیامت قسم یادكند:

«و یستنبؤنك احقّ هو، قل ای وربّی انّه لحقّ.» (یونس / 53)

«زعم الذین كفروا ان لن یبعثوا، قل بلی وربّی لتبعثنّ.» (تغابن / 7)

د ـ عبث بودن خلقت در صورت منتفی بودن معاد:

«أفحسبتم انّما خلقناكم عبثا وانّكم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)

استدلال قرآن بر معاد

قرآن كریم، در عین آنكه ایمان به معاد را ضروری می شمارد، در مواردی نیز به استدلال بر معاد می پردازد و این مطلب گواه بر منافات نداشتن مقوله های ایمانی با تعقل و خردورزی است. این استدلال ها مبتنی بر خداشناسی است و معادشناسی بدون خداشناسی صحیح و مصون از خطا به انجام نمی رسد. بر این اساس، اسما و صفات ثبوتی خداوند چون حكمت، قدرت، صدق و... یا صفات سلبی هم چون امتناع لهو و ظلم از خداوند، می تواند دلیلی عقلی بر تحقق معاد باشد. بنابراین اصل معاد هم از راه درونْ دینی و هم از راه برونْ دینی (كه گاه با هدایت متون دینی به مواد و مقدمات لازم به انجام می رسد) قابل اثبات است. در اینجا به اختصار پاره ای از استدلال های قرآن بر معاد را كه مبتنی بر حكمت و عدل الهی است یادآور می شویم:

الف ـ قرآن بقا و جاودانگی و رجوع به سوی خداوند را توجیه كننده ی خلقت آسمان و زمین می داند و حذف معاد را موجب عبث و بیهودگی خلقت عالم می شمارد، در حالی كه هم خالق حقّ است و هم خلقت او، و باطل به هیچ روی به طبیعت حق راهی ندارد.

«و ما خلقنا السّموات والارض وما بینهما لاعبین. ما خلقناهما الاّ بالحقّ ولكنّ اكثرهم لایعلمون.» (دخان / 39 ـ 38)

«وما خلقنا السموات والارض وما بینهما الاّ بالحقّ وانّ السّاعة لاتیة.»(حجر / 85)

لعب به افعالی گفته می شود كه غایت آن ها خیالی است، نه واقعی; هم چون افعال كودكان كه صرفاً از توهم و خیال كودكانه ناشی می شود. و چون افعال لعب صاحب خود را از اعمال واقعی یعنی اعمالی كه غایت حقیقی دارند، باز می دارد، از مصادیق لهو به شمار می روند. بر اساس آیه ی یاد شده اگر خلقت عالم، غایتی نداشته باشد و رو به عدم و نیستی برود، وجودش عبث و بیهوده می شود و خداوند منزه از كار عبث و بیهوده است.

خداوند بسیاری از امور را به وجدان و بنیاد اخلاقی آدمی سپرده است، تا خود داوری كرده حق را دریابد. چگونه می توان پذیرفت كه انسان عاقلی كاری را انجام دهد و هیچ هدف و مقصدی از آن نداشته باشد. چیزی را بسازد كه می خواهد نابودش كند. و یا وقتی از او می پرسند چرا كاری را انجام می دهد توجیهی نداشته باشد. حال كه چنین است، خداوند ما را به وجدانمان ارجاع می دهد. شما آدمیان چگونه می توانید كار خداوندی را كه علم و قدرتش مطلق و بی نهایت است، عبث و بیهوده تلقی كنید. انكار معاد خلقت خداوند را عبث و بیهوده می نمایاند. پس كل نظام مخلوقات باقی و برقرار خواهد بود.

درباره ی ضرورت معاد و جاودانگی آدمی و ملازمه ی نفی معاد با عبث و بیهودگی آمده است:

«أفحسبتم انّما خلقناكم عبثا و انّكم الینا لاترجعون.» (مؤمنون / 115)

بنابراین، یا توجیه كننده ی خلقت آسمان ها و زمین و از جمله انسان، بازگشت به سوی خداوند و جاودانگی است و یا توجیه كننده ی خلقت آسمان و زمین، وجود انسان و توجیه گر وجود انسانی جاودانگی اوست. اما به نظر می رسد كه نظریه ی اول را شواهد بیش تری تأیید می كند. فی المثل، از پاره ای آیات چنین به دست می آید كه همه ی حیوانات از جاودانگی شخصی برخوردارند، هر چند به تفصیل در كیفیت زندگی اخروی آن ها سخن نرفته است:

«وما من دابَّة فی الارض ولا طائر یطیر بجناحیه الاّ امم امثالكم ما فرّطنا فی الكتاب من شیء ثمّ الی ربّهم یحشرون.» (انعام / 38)

بر اساس این آیه، همان طور كه در دنیا حیوانات در بسیاری از جنبه های حیاتی هم چون دفع ضرر، جلب منفعت ،و جنبه های اخلاقی مانند حیله گری، جرأت، جبن و... باآدمی شباهت دارد، در جاودانگی و حشر به سوی خداوند نیز چنین اند. شاهد دیگر بر این سخن آیه ی «و اذا العشار عطّلت. واذا الوحوش حشرت» (تكویر / 5 ـ 4)است.

هم چنین آیاتی بر این معنا دلالت دارد كه سنگ ها، بت ها و همه ی مخلوقاتی كه شریك خدا پنداشته می شدند در قیامت حاضر و به جهنم ریخته می شوند و آسمان و زمین با نظام دیگری بر پا خواهد شد. همه ی این شواهد حكایت از جاودانگی همه ی موجودات و منتفی بودن نابودی و اضمحلال آن ها می كند. بنابراین اگر انعدام موجودی مستلزم عبث بودن خلقت آن است، هیچ موجودی از میان نخواهد رفت و با انتقال از دنیا به چهره ی اخروی در قیامت حاضر خواهد بود.

ب ـ قرآن كریم حذف معاد را مستلزم ظلم و بی عدالتی می شمارد و چون ظلم منتفی است، پس معاد به ضرورت ثابت و محقق است.

دو دلیل یاد شده را می توان از آیه ی بیست و دوم سوره ی جاثیه دریافت:

«وخلق الله السموات والارض بالحقّ و لتجزی كلّ نفس بما كسبت وهم لایظلمون. {جاثیه / 22}

بر این اساس، خلقت آسمان و زمین برای آن است كه طاعت پاس داشته شود و به معصیت و ناپاكی كیفر عادلانه داده شود. عدل الهی به پادارنده ی عالمی است كه در آن هر انسانی جزای عمل خویش را بازیابد و چون دنیا نه از نظر وجودی می تواند چنان عالمی باشد و نه از نظر تجربی چنین عالمی است، پس عالمی جز دنیا در كار است و آن سرای آخرت است. پس انكار كنندگان آخرت و بدكاران چه بد گمان می كنند كه زندگی و مرگ آنان مانند زندگی و مرگ مؤمنان و درست كاران است:

«ام حسب الذین اجترحوا السّیّئات ان نجعلهم كالّذین امنوا وعملوا الصالحات سواء محیاهم ومماتهم، ساء مایحكمون.» (جاثیه / 21)

«افنجعل المسلمین كالمجرمین. ما لكم كیف تحكمون.» (قلم / 36 ـ 35)

از این رو قرآن كریم به آدمیان هشدار می دهد كه به عاقبت كار مجرمان بیندیشند و در زمین سیاحت كنند و دریابند كه خداوند چگونه مجرمان را به سبب اعمالشان در دنیا مجازات می كند. پس در نظام هستی ظلم و ناپاكی بی جزا نمی ماند و چون هر ظلمی در دنیا كیفر و هر نیكی و طاعتی پاداش داده نمی شود، پس وجود عالم آخرت ضروری و لازم است; بنابراین آیاتی كه بشر را به سیاحت در زمین فرا می خواند، او را به سوی نوعی دلیل تجربی بر جزای اعمال در نظام هستی سوق می دهد:

«قل سیروا فی الارض فانظروا كیف كان عاقبة المجرمین.» (نمل / 69)


پاسخ قرآن به اشكال منكران معاد

اما آنچه در قرآن بسیار بدان توجه شده است، استبعاد منكران معاد از دوباره زنده شدن است. به گمان آنان احیای مجدد آدمیان كاری غیر ممكن است; هر چند هیچ دلیلی بر امتناع آن ندارند:

«وقالوا ما هی الاّ حیاتنا الدّنیا نموت ونحیا وما یهلكنا الاّ الدّهر، وما لهم بذلك من علم ان هم الاّ یظنّون.» (جاثیه / 24)

این استبعاد مستقیماً متوجه احیای دوباره ی ابدان از هم پاشیده شده است; یعنی كافران چه از وجود روح و تجرد آن اطلاع داشتند یا نداشتند، دعوت انبیا را چنین می فهمیدند كه روزی ابدان پوسیده شده انسان جمع و دوباره زنده خواهد داشت و این برای آنان بسیار عجیب بود:

«وقالوا أَءِذا كنّا عظاما ورفاتا أَءِنّا لمبعوثون خلقا جدیداً.» (اسراء / 49)

«ویقول الانسان أَءِذا ما متّ لسوف اخرج حیّا.» (مریم / 66)

و از این رو گاهی معاد را از مقوله ی اساطیر یا سحر می شمردند:

«ولئن قلت انّكم مبعوثون من بعد الموت لیقولنّ الّذین كفروا ان هذا الاّسحر مبین.» (هود / 7)

قرآن كریم گوشزد می كند كه برانگیخته شدن ابدان به دست توانای ربوبی جای تعجب ندارد و شگفتی در شك و تردید منكران معاد است:

«وان تعجب فعجب قولهمْ أَءِذا كنّا ترابا أَءِنّا لفی خلق جدید.» (رعد / 5)

آن گاه از راه های متفاوتی به این استبعاد پاسخ می گوید:

الف ـ در دسته ای از آیات قدرت نامتناهی خداوند را تذكر می دهد; به طوری كه در ساحت قدرت نامتناهی او هیچ كاری آسان تر از كار دیگر نیست و ایجاد هر امر ممكن مقدور خداوند است و معاد جسمانی و برانگیخته شدن آدمیان ممكن است نه ممتنع. پس خداوند نه فقط آدمیان كه سرای قیامت را نیز برپا خواهد كرد:

«اولم یروا كیف یبدء الله الخلق ثمّ یعیده، انّ ذلك علی الله یسیر" عنكبوت 19)

«ولله غیب السموات والارض، وما امرالسّاعة الاّكلمح البصر او هو اقرب، انّ الله علی كلّ شیء قدیر.» (نحل / 77)

ب ـ خداوند در پاره ای دیگر از آیات،انسان را به تأمل در خلقت خود فرا می خواند تا استبعاد برانگیخته شدن او را درهم شكند. نه اصل خلقت او كار كوچكی است و نه زنده كردن مجدد او امر دشوارتری. پس همان قدرت نامتناهی كه پشتوانه ی اصل خلقت انسان است، می تواند بر پا كننده ی سرای آخرت او همباشد:

«فسیقولون من یعیدنا قل الذّی فطركم اوّل مرّة.» (اسراء / 51)

«وضرب لنا مثلا ونسی خلقه قال من یحی العظام وهی رمیم. قل یحییها الّذی انشاها اوّل مرّة، وهو بكلّ خلق علیم.» (یس / 79 ـ 78)

ج ـ در بخش دیگری، با ذكر روی دادهای تجربی و قابل مشاهده، كیفیت زنده شدن دوباره را به اذهان نزدیك می كند:

«فانظر الی اثار رحمت الله كیف یحی الأرض بعد موتها، انّ ذلك لمحی الموتی وهو علی كلّ شیء قدیر.» (روم / 50)

«والّذی نزّل من السّماء ماء بقدر فانشرنا به بلدة میتا، كذلك تخرجون.»(زخرف / 11)

د ـ در جای دیگر، نمونه هایی از زنده كردن آدمیان برای امت های پیشین را یادآوری می كند:

«فقلنا اضربوه ببعضها، كذلك یحی الله الموتی.» (بقره / 73)

«وابرء الاكمه والابرص واحی الموتی باذن الله.» (آل عمران / 49)

هـ ـ در آیاتی دیگر، شهودات انبیای الهی را بازگو می كند:

«واذ قال ابراهیم ربّ ارنی كیف تحی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی ولكن لیطمئنّ قلبی قال فخذ اربعة من الطّیر فصرهنّ الیك ثمّ اجعل علی كلّجبل منهنّ جزءاً ثمّ ادعهنّ یاتینك سعیا واعلم انّ الله عزیز حكیم.» (بقره / 260)

تعبیرهای قرآن از رستاخیز

قرآن كریم از روز قیامت به اسامی مختلفی یاد می كند، و در هر یك وجهی از وجوه آن را بیان می كند. پاره ای از این اسامی بدین قرار است:

الف ـ یوم القیامة: این كلمه كه 170 بار در قرآن آمده، مصدر است به معنای برخاستن. آن روز روزی است كه انسان ها از قبر برمی خیزند. و ممكن است قیامت به این معنا باشد كه مردم در برابر پروردگار جهانیان به پا می ایستند:

«یوم یقوم النّاس لربّ العالمین.» (مطففین / 6)

ب ـ یوم الجمع: روزی كه همه مردم از اول تا آخر همه در یك صحنه جمع می شوند. شاید دلیل آن این باشد كه اعمال هر انسانی بر زندگی سایر آدمیان در طول تاریخ تأثیر دارد و محاسبه اعمال بدون حضور همگانی به انجام نمیرسد:

«قل انّ الاوّلین والاخرین. لمجموعون الی میقات یوم معلوم.» (واقعه / 50 ـ 49)

ج ـ یوم البعث. ( روز برانگیخته شدن)

د ـ یوم الخروج. (روزی كه آدمیان از قبرها خارج می شوند)

هـ ـ یوم الحسرة: حسرت به معنای اندوه و غم برای چیز از دست رفته است. شاید قیامت به این معنا روز حسرت است كه كافران برای از دست دادن سعادت جاودانه و دیگران برای پاره ای قصور و كوتاهی های خود و در نتیجه بر از دست دادن درجات والاتر حسرت می خورند.

«وانذرهم یوم الحسرة اذ قضی الامر وهم فی غفلة وهم لایؤمنون.»(مریم / 39)

و ـ یوم الفصل: فصل، جدا كردن دو چیز از یك دیگر است. قیامت روزی است كه حق و باطل آشكار شده از هم جدا می شوند. زیرا در دنیا باطل گاهی صورت حقّ به خود می گیرد، و یا میان پرهیزگاران و مجرمان فاصله می افتد:

«وامتازوا الیوم ایّها المجرمون.» (یس / 59)

ز ـ یوم الازفه: یعنی روز بسیار نزدیك. در آیات متعددی به نزدیك بودن قیامت هشدار داده شده است:

«وانذرهم یوم الازفة اذالقلوب لدی الحناجر كاظمین.» (غافر / 18)

«اقترب للّناس حسابهم وهم فی غفلة معرضون.» (انبیاء / 1)

ح ـ یوم الحساب: روزی كه به محاسبه اعمال آدمی پرداخته می شود:

«انّ الّذین یضلّون عن سبیل الله لهم عذاب شدید بما نسوا یوم الحساب.»(ص26)

ط ـ یوم التلاق: یعنی روز ملاقات. قیامت روزی است كه همه ی خلایق، یا خالق و مخلوق، یا انسان و عملش، یا اهل آسمان و زمین یك دیگر را ملاقات می كنند. وجه دوم را آیاتی تأیید می كند كه لقای پروردگار را در قیامت مطرح می كند.

ی ـ یوم التناد: یعنی روز ندا. روزی كه اهل عذاب یك دیگر را ندا می كنند یا اهل عذاب و اهل سعادت یك دیگر را ندا می كنند.

ك ـ یوم الاخر: قیامت مانند دنیا دوره ای از زندگی است، اما بر خلاف آن كوتاه و پایان پذیر نیست.

دیگر از اسامی قیامت، یوم الخلود (روز جاودانگی)، یوم الوعید (روز تهدید)، یوم التغابن (روز مغبون كردن یك دیگر)، یوم الدین (روز جزا)، الدار القرار (سرای پایدار) و... است.

ظهور ناگهانی قیامت

در هنگام ظهور قیامت زلزله ای شدید و مهیب عالم را فرا می گیرد. این زلزله به قدری عظیم و سهمگین است كه قرآن در تبیین آن، زوالِ خالص ترین و شدیدترین محبت های موجود در دنیا را پیش می كشد، به طوری كه مادران كودكان شیرخوار خود را رها می كنند:

«یا ایّها النّاس اتّقوا ربّكم، انّ زلزلة السّاعة شیء عظیم. یوم ترونها تذهل كلّ مرضعة عمّا ارضعت وتضع كلّ ذات حمل حملها وتری­النّاس سكاری وماهم بسكاری ولكنّ عذاب الله شدید.»(حج/ 2 ـ 1)

به نظر می رسد كه این زلزله قبل از نفخ اول واقع می شود. زیرا در نفخ اول است كه همه ی ارواح به حالت بی هوشی افتاده می میرند و در هنگام چنین زلزله ای هنوز انسان هایی در زمین زندگی می كنند. گویا مردم در حال زندگی عادی خود هستند كه به طور ناگهانی با این زلزله كه از علایم قیامت است، مواجه می شوند. شاهد این سخن، آیات دیگری است كه به ظهور ناگهانی قیامت اشاره می كند:

ولایزال الّذین كفروا فی مریة منه حتّی تأتیهم السّاعة بغتة.» (حج 55)

«قد خسر الّذین كذبوا بلقاء الله حتّی اذا جائتهم السّاعة بغتة.» (انعام31)

و شاید از همین روست كه هیچ گاه علوم بشری به وقت قیامت دست رسی پیدا نخواهد كرد و علم آن تنها در نزد خداوند ـ و هر كس كه او بخواهد ـ است.

«یسئلونك عن السّاعة ایّان مرسیها قل انّما علمها عند ربّی، لایجلّیها لوقتها الاّ هو، ثقلت فی السّموات والارض، لاتاتیكم الاّبغتة یسئلونك كانّك حفی عنها، قل انّما علمها عند الله ولكنّ اكثر النّاس لایعلمون.» (اعراف / 187)

نفخ صور

كلمه ی صور ده بار در قرآن كریم به كار رفته است و همه ی موارد آن ناظر به پایان عالم دنیا و ظهور قیامت است. برای صور دو معنا ذكر شده است:

یك: صور جمع صورت است و بر این اساس گفته اند: خداوند همان طور كه در ارحام مادران اجزای بدن را شكل و روح می دهد، در قبور نیز اجزای بدن را شكل داده ارواح را بدان باز می گرداند.

دو: شاخی است كه در آن دمیده می شود، تا لشكریان به طور جمعی برای امر خطیری قیام كنند.

دمیدن در صور، هر حقیقتی كه داشته باشد، دوبار محقق می شود و لوازم نفخ اول با لوازم نفخ دوم متفاوت است.

«ونفخ فی الصّور فصعق من فی السموات ومن فی الارض الاّمن شاء الله ثمّ نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون.» (زمر / 68)

این آیه تنها آیه ای است كه صراحتاً به هر دو نفخ اشاره می كند. بر اساس این آیه، صعق و بی هوش افتادن اهل آسمان و زمین از لوازم نفخ اول است، هر چند پاره ای از موجودات مشمول این حكم نیستند. و از لوازم نفخ دوم به پا خاستن آنان است. اختلاف آثار دو نفخ یاد شده مسلم است و از این رو در آیه ی «ویوم ینفخ فی الصّور ففزع من فی السموات ومن فی الارض الاّ من شاء الله، وكل اتوه داخرین.»(355) (نمل / 87) اختلاف شده كه آیا منظور نفخ اول است یا دوم. عده ای می گویند: مراد آیه نفخ اول است كه همه ی زندگان می میرند، چرا كه صعق و مرگ كه نتیجه ی هراس است در آیه ی سوره ی زمر بر نفخ اول مترتب شده است. گروهی دیگر بر این باورند كه مراد آیه نفخ دوم است، به دلیل ذیل آیه (و جملگی با زبونی رو به سوی او آورند) و هم چنین هراسناك بودن در نفخ دوم است، زیرا در نفخ اول میراندن دفعی است و مجالی برای خوف و هراس نیست. در جمع این قول می توان گفت كه آیه اصل نفخ را كه از علایم قیامت است بیان می كند و از این رو آثار نفخ اول و دوم را در كنار یك دیگر ذكر می كند.

اما به نظر می رسد بیش تر آیاتی كه دمیدن در صور را بیان می كند، ناظر به نفخ دوم و لوازم آن است:

ونفخ فی الصّور فاذا هم من الاجداث الی ربّهم ینسلون.» (یس / 51)

ونفخ فی الصّور فجمعناهم جمعاً.» (كهف / 99)

یوم ینفخ فی الصّور فتأتون افواجاً.» (نبأ / 18)

فاذا نفخ فی الصور فلا انساب بینهم یومئذ ولایتساءلون.» (مؤمنون101)

از پاره ای روایات بر می آید كه میان نفخ اول و نفخ دوم فاصله ای وجود دارد. نفخ اول را فرشته ای به نام اسرافیل انجام می دهد كه بدین وسیله همه ی اهل آسمان فرشتگان و نفوس سعید برزخی) و همه ی اهل زمین و خلاصه هر صاحب روحی می میرد البته، همان طور كه گذشت مرگ به معنای نابودی و زوال نیست) آن گاه خداوند اسرافیل را می میراند و حوادثی چون حركت كوه ها و به تب و تاب افتادن آسمان ها و بسط زمین و تبدیل آن به زمین پاكی كه معصیتی روی آن صورت نگرفته است و هیچ كژی و اعوجاج ندارد در این فاصله اتفاق می افتد. سپس خداوند ندا می دهد كه امروز فرمان روایی از آن كیست؟ اما پاسخی نمی آید و خداوند خود پاسخ می گوید: از آن خداوند یكتای قهار است. در این هنگام نفخ دوم به دست خداوند انجام می شود و اهل آسمان و زمین زنده می گردند تا به حساب آن ها رسیدگی شود.

بر این اساس، آیه ی «فاذا نفخ فی الصّور نفخة واحدة. وحملت الارض والجبال فدكّتا دكّة واحدة. فیومئذ وقعت الواقعة» (الحاقه / 15 ـ 13) به نظر می رسد كه نفخ اول یا مانند آیه سوره ی نمل اصل نفخ را كه از مختصات قیامت است بیان می كند. بنابراین مردن صاحبان روح و برچیده شدن وضع كنونی عالم طبیعت از لوازم نفخ اول، و زنده شدن خلایق و جمع شدن و گروه گروه گشتن آنان برای محاسبه و ظهور فرمان روایی خداوند برای همگان از لوازم نفخ دوم است. و قوّت و صولت نفخ اول و دوم به گونه ای است كه در تحقق لوازم آن ها نیازی به تكرار نفخ نیست و از این رو به صفت «واحدة (یك بار)» تأكید شده است.

اما نفخ صور با تعبیرهای دیگری نیز در قرآن كریم وارد شده است:

« فاذا نقر فی النّاقور.» (مدثر / 8)

نقر به معنای كوبیدن است و ناقور چیزی است كه برای صدا كردن بر آن می كوبند.

واژه ی صیحه، كه به معنای فریاد بسیار بلند و شدید است، كمابیش همان معنای نفخ صور را بیان می كند. در موارد سیزده گانه ای كه این واژه در قرآن به كار رفته است، غالباً در مورد عذاب امت های پیشین و تحقق قیامت است.

«واستمع یوم یناد المناد من مكان قریب. یوم یسمعون الصّیحة بالحقّ، ذلك یوم الخروج.»(ق / 42 ـ 41)

در این آیه، مراد از ندا نفخ صاحب صور است و نزدیكی وی به سبب احاطه اش بر موجودات می باشد و از این رو نسبتش با همه یكسان است وبه كسی نزدیك تر از دیگری نیست. و هم چنین است تعبیر «صاخّة» و «زجرة» در آیات:

« فاذا جاءت الصّاخّة.» (عبس / 33)

« فانّما هی زجرة واحدة. فاذا هم بالسّاهرة.» (نازعات / 14 ـ 13)

اما همان طور كه ملاحظه شد، عده ای از حكم صعق و میرانده شدن و هراس و خوف كه از لوازم نفخ اول و دوم است، استثنا شده اند. بنابر یك نظر، اینان كسانی هستند كه قیامت آن ها در حیات دنیوی و قبل از مرگ برپا شده است; یعنی بندگان خالص خداوند كه توجهی به ذات خویش و محبتی به بقا ندارند، بلكه نظر ایشان به نور جمال و كبریایی جلال خداوند است و از این رو از نفخ اول دگرگونی در آن ها حاصل نمی شود و در نفخ دوم به مرتبه ای والاتر از حیات پیشین بار می یابند. به تعبیر دیگر اینان كسانی اند كه دنیا و آخرت ایشان متحد شده، عمل و ثواب ایشان هم یكی است.

« اعبد الله لا لرغبة ولا لرهبة بل انه اهل لان یعبد وانی اهل لان اعبد.»

« وما تجزون الاّ ماكنتم تعملون. الاّ عبادالله المخلصین.» (صافات / 40 ـ39)

قرآن كریم در وصف این گروه می فرماید:

« انّ الّذین سبقت لهم منّا الحسنی اولئك عنها مبعدون. لایسمعون حسیسها وهم فی ما اشتهت انفسهم خالدون. لایحزنهم الفزع الاكبر... .» (انبیاء / 103 ـ 101)

شاید این دسته همان كسانی باشند كه از بازخواست و حساب رسی معاف شده اند:

« فانهم لمحضرون. الاّ عبادالله المخلصین.» (صافات / 128 ـ 127)

و شیطان نیز هرگز امید به چنین بندگانی نمی بندد. زیرا كه كم ترین شایبه ی شرك و خودپرستی در جان و دل آنان رخنه نكرده است.

« قال فبعزّتك لاغوینّهم اجمعین. الاّ عبادك منهم المخلصین.» (ص / 83 ـ82)

به همین خاطر در پاره ای از روایات وارد شده است كه وقتی (پس از نفخ اول) خداوند می پرسد كه امروز فرمان روایی از آن كیست؟ ارواح انبیا و حجج معصوم او می گویند: ازآن خداوند یكتا و قهّار است.

« ویقول الله عزّوجلّ: «لمن الملك الیوم»، ثمّ تنطق ارواح انبیائه ورسله وحججه فیقولون: لله الواحد القهار.

نظام كاینات در هنگام ظهور قیامت

همان طور كه گذشت، پس از نفخ اول كه همه ی موجودات صاحب روح چه در دنیا و چه در برزخ و چه در زمین و چه در آسمان به حالت صعق و بی هوشی می افتند و می میرند، حوادثی در عالم طبیعت رخ می دهد و نظام كنونی عالم دگرگون می شود. قرآن كریم وضعیت كوه ها، آسمان ها، دریاها، اختران و كواكب، زمین، خورشید و ماه را در چنین مقطعی بیان می كند. درباره ی نقش كوه ها در زمین می فرماید:

« والجبال اوتاداً.» (نبأ / 7)

« والقی فی الارض رواسی ان تمید بكم.» (لقمان / 10)

این كوه های عظیم و شامخ كه نماد قدرت و استواری اند، در هنگام ظهور قیامت با اضطراب و رانش شدیدی از جای خود كنده می شوند و به حركت در می آیند; حركتی كه هم چون حركت ابرها در آسمان است:

« واذا الجبال نسفت.» (مرسلات / 10)

« وتسیر الجبال سیراً.» (طور / 10)

« وتری الجبال تحسبها جامدة وهی تمرّ مرّ السّحاب.» (نمل / 88)

و شاید در همین هنگام است كه چونان پشم زده شده می گردند و به سان ریگ ها روان می شوند.

« وبسّت الجبال بسّاً. فكانت هباء منبثّاً.» (واقعه / 6 ـ 5)

« وتكون الجبال كالعهن المنفوش.» (القارعه / 5)

« یوم ترجف الارض والجبال وكانت الجبال كثیباً مهیلا.» (مزمل / 14)

و از آیات دیگر استفاده می شود كه همواری زمین، پس از به حركت درآمدن كوه ها و خُرد شدن آن هاست، به طوری كه با زایل شدن كوه ها و برآمدگی ها، زمین آشكار و هموار گشته بی آنكه حجاب و حایلی در آن وجود داشته باشد:

«ویوم نسیّر الجبال وتری الارض بارزة.» (كهف / 47)

« ویسئلونك عن الجبال فقل ینسفها ربّی نسفا. فیذرها قاعاً صفصفاً. لا تری فیها عوجا ولا امتا.» (طه / 107 ـ 105)

كوه های راسخی كه هیچ نیرویی چون بادهای سهمگین نمی توانست آن ها را تكان دهد، در اثر حركت و كوبیده شدن به سرابی وهمی تبدیل می شوند كه هیچ نشانی از كوه بودن ندارند.

« وسیرت الجبال فكانت سراباً.» (نبأ / 20)

اما زمینی كه خداوند آن را برای آدمیان قرارگاهی رام گردانیده و به سان فرشی آن را گسترانیده است، در روز قیامت زلزله ای شدید آن را فرا گرفته سخت درهم می كوبد.

« اذا زلزلت الارض زلزالها.» (زلزال / 1)

از آنجا كه ضمیر «زلزالها» به زمین باز می گردد، احتمال دارد كه اشاره ی آیه به زلزله ای مخصوص زمین باشد.

« اذا رجّت الارض رجّاً.» (واقعه / 4)

« كلاّ اذا دكّت الارض دكّا دكّاً.» (فجر / 21)

بر اساس آیات دیگر، در روز قیامت زمین كشیده می شود و به زمین دیگری تبدیل می گردد.

« واذا الارض مدّت. والقت مافیها وتخلّت.» (انشفاق / 4 ـ 3)

« یوم تبدّل الارض غیر الارض والسموات وبرزوا لله الواحد القهّار.»(ابراهیم  48)

تفاوت های نظام دنیا و آخرت

از این آیات چنین به نظر می رسد كه با برچیده شدن عالم طبیعت، نظام حاكم بر آخرت، غیر از نظام موجود در دنیاست. آخرت مقصد عالم طبیعت است، نه عین آن. از این رو نه آسمان آخرت هم چون آسمان دنیاست، و نه زمین آن همانند این زمین، نه بوستان هایش شباهتی به بوستان های دنیا دارد و نه آتشش به سان آتش دنیاست; هر چند كه بی ارتباط با یك دیگر نیستند. زمین آخرت غیر از زمین دنیاست، و برای دنیا زمینی است نه مانند آنچه برای آخرت است. فهم ما از زمین و دیگر موجودات عالم طبیعت اندك توانی برای فهم زمین و دیگر موجودات عالم آخرت در اختیار ما می نهد. اما نباید گمان كرد كه آخرت همان دنیاست كه دوباره تجدید بنا شده است. به همین خاطر آخرت و قوانین و احكام آن با دنیا و نظام قانون مندآن متفاوت است; همان تفاوتی كه میان موجود كامل و ناقص وجوددارد.

پس مقصد، عالم آخرت است و همه نظام هستی با طوع و رغبت به سوی این مقصد ره سپارند. امّا این هدایت و بیان الهی برای آن است كه انسان نیز این واقعیت را با همه لایه های وجودی خود به رسمیت شناخته، بدان ایمان آورد و با دست كاری كردن دستگاه معرفت و اخلاقی خویش در برابر این واقعیت ایستادگی نكند. از این رو با برپا شدن قیامت، در كنار حوادثی كه بر عالم طبیعت می گذرد، وضعیت آدمی نیز از جهات مختلف دگرگون می شود.

با فرو ریختن حجاب اسباب در آخرت، سلطنت و فرمان روایی الهی برای همه ی آدمیان نمایان می شود. هر چند خداوند همیشه مالك آسمان ها و زمین است و حكم او در میان مخلوقات نافذ است، امّا دیده ها در جهان طبیعت گرفتار شرك و حجاب اسباب اند و به شهود كامل توحید كمتر دست می یابند. لیكن در قیامت فرمان روایی خداوند بر همگان آشكار می گردد:

« یوم لاتملك نفس لنفس شیئا والامر یومئذ لله.» (انفطار /19)

« وتقطّعت بهم الاسباب.» (بقره / 166)

« ولقد جئتمونا فرادی كما خلقناكم اوّل مرّة وتركتم ما خوّلناكم وراء ظهوركم وما نری معكم شفعاءكم الّذین زعمتم انّهم فیكم شركؤا لقد تقطّع بینكم وضلّ عنكم ما كنتم تزعمون.»(انعام / 94)

از این رو كسانی كه در دنیا به رتبه ی خرق اسباب و حجاب ها، و شهود حق می رسند و بر آنان توحید حكومت می كند، گویی قیامتشان برپا شده است. در دنیا عده ای به خداوند و بازگشت به سوی او یقین دارند و پاره ای گرفتار شك اند:

« الّذین یقیمون الصلوة ویؤتون الزكوة وهم بالاخرة هم یوقنون.»(406) (لقمان4)

« الا انّهم فی مریة من لقاء ربّهم، الا انّه بكلّ شیء محیط.»(407) (فصلت54)

« و لایزال الّذین كفروا فی مریة منه حتّی تاتیهم السّاعة بغتة او یاتیهم عذاب یوم عقیم.»(حج / 55)

اما در قیامت، اساس شك از وجود آدمیان زایل می شود. شك نه بر اصل قیامت راه دارد ـ هر چند عده ای بخواهند در آن شك كنند ـ و نه بعد از تحقق آن شكی باقی می ماند. از این رو كافران و شكاكان نیز در آخرت می گویند:

« وكنّا نكذّب بیوم الدّین. حتّی اتینا الیقین.» (مدثر / 47 ـ 46)

« ولو تری اذالمجرمون ناكسوا رؤسهم عند ربّهم ربّنا ابصرنا وسمعنا فارجعنا نعمل صالحا انّا موقنون.» (سجده / 12)

آری، دنیا و زینت های آن، آدمی را از عالم آخرت غافل می كند. دنیاخواهی و آخرت طلبی دو مقوله ی قابل جمع با یك دیگر نیستند; به همین سبب جای گرفتن دنیا در قلب آدمی، عوارض غفلت از آخرت یا شك در تحقق آن را به بار می آورد. پی بردن به حقیقت دنیا كه تنها اندكی تأمل را می طلبد و بی نیاز از معلم و براهین و دلایل پیچیده است، با رسوخ دنیا در قلب، كار دشوار می شود. انسان دنیا زده نه فقط از یقین به آخرت محروم است كه از ایمان به ناپایداری دنیا نیز بهره ای ندارد. درهای قلب او به یقین بسته است، تا آنكه ظهور حقیقت چنان شدت گیرد كه هر زنگاری را بزداید و هر قفلی را بگشاید:

«لقد كنت فی غفلة من هذا فكشفنا عنك غطائك فبصرك الیوم حدید.(ق / 22)

آخرت سرایی است كه باطل در آن به طور كامل سركوب شده حقّ ظهور تامّ می یابد. زیرا آخرت برخلاف دنیا ظرف عمل آدمیان نیست; دنیا تنها جایی است كه در آن باطل می تواند حق را بپوشاند و یا خود را به صورت آن نمایش دهد. اما آخرت ظرف محاسبه ی اعمال و ظهور كامل راستی است و هیچ چیز جز حق حكومت نكرده ظلم و ناپاكی فرو می ریزد:

« ذلك الیوم الحقّ.» (نبأ / 39)

« لاظلم الیوم.» (غافر / 17)

و با از میان رفتن باطل و ظلم حجاب اهل آسمان و زمین برداشته می شود و با یك دیگر پیوند می خورند:

« ویوم تشقّق السّماء بالغمام ونزّل الملائكة تنزیلا.» (فرقان / 25)

ممكن است مراد آیه این باشد كه نظام حاكم بر زمین قیامت غیر از نظام كنونی بر زمین است; علاوه بر اینكه زمین قیامت با زمین دنیا فرق دارد. شاهد این معنا، روایاتی است كه در آن ها آمده است زمین قیامت زمینی است كه هیچ معصیت و خطایی در آن واقع نشده است.

جهت دریافت فایل معاد در قرآن و روایات لطفا آن را خریداری نمایید

قیمت فایل فقط 3,900 تومان

خرید

برچسب ها : معاد در قرآن و روایات , معاد , قرآن و روایات , معاد در قرآن , معارف , ظهور ناگهانی قیامت , قیامت , قرآن از رستاخیز , تعبیرهای قرآن از رستاخیز , نظام كاینات در هنگام ظهور قیامت , تفاوت های نظام دنیا و آخرت , نظام دنیا و آخرت , قیامت , الهیات , دانلود معاد در قرآن و روایات , پروژه دانشجویی , دانلود پژوهش , دانلود تحقیق , دانلود پروژه

نظرات کاربران در مورد این کالا
تا کنون هیچ نظری درباره این کالا ثبت نگردیده است.
ارسال نظر